نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

دخترم نوژا

برای تازه شدن دیر نیست

نکته های پند آموز   هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن نماز وقت خداست انرا به ديگران ندهيم هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود   دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود هرگز از کسي که هميشه با من موافق بود چيزي ياد نگرفتم   خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست   دستي را بپذير که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است   تنها موقعی حرف بزن كه ارزش سخنت بیش از سكوت كردن باشد هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهای...
21 خرداد 1390

هشت ماه و هفده روز

چند روزیه دخترک مامان خیلی بد قلق شده همش گریه میکنه تا یه لحظه از جلو چشمش دور میشم گریه میکنه و فقط تو بغل خودم آروم میگیره .صبحها که میخوام برم سر کار؛وقتی میبرمش خونه مامان جون ؛خاله نحله سرشو گرم میکنه تا من در برم. وای از اون ساعتی که منو ببینه که دارم میرم دو تا از او جیغهای بنفش میکشه       بعدهم از اون گریه هاااااااااااااااااااا .خدا کنه زودتر اخلاقت درست بشه مامانی .این کاراتو پای اخلاق خوبت که از بابا جون به ارث بردی نمیذارم میذارم پای دندون در آوردنت.مگه نه بابایییییییییییییییییییییییی............. .تازگیها سرعتت تو روروک سواری خیلی بالا رفته دستتو بالا میگیری و تا جایی که میتونی با سرعت هر چه تمامتر به طر...
17 خرداد 1390

درباره نوژا

از تاریخ 9/3/90 نوژای من خیلی سعی میکنه که چهار دست و پا بره اما هنوز نمیتونه. به دستهاش فشار میاره و روی پنجه پاش وایمیسه .مثل حالت شنا رفتن؛اما هنوز زانوهاش و دستاش اونقدر قدرت ندارن.توی چند روز آینده منتظر چهار دست و پا رفتنش هستیم.فکر میکنم دیگه از سینه خیز رفتن های عقبکی خسته شده آخه همش غر میزنه....... شاید هم به خاطر اینه که آینه بغل نداره و با وسایل خونه برخورد میکنه ناراحت میشه نوژای گل من عاشق کنترل و تلفن .... و هر چیزی که مال خودش نیست میشه و دوست داره بخوردشون و اگر هم ازش بگیریم کلی به قبای خانوم بر میخوره و گریه زاری الکی راه میندازه من عاشق الکی گریه کردناشم در ضمن..................... عاشق کاغذ خور...
12 خرداد 1390

هشت ماه و هشت روز

نفس مامان......وقتی ٨ ماه بود که تو شکم مامان بودی خیلی نگرانت بودیم نه فقط من و بابایی هممممممهههههههه خیلی نذر و نیاز کردیم و از خدا خواستیم که سالم به دنیا بیای. خدا هم به حرف دلمون گوش داد. یادم نمیره اشکای من توی مطب دکتر پایدار و دل نگرانیهای بابا ..........بستری شدنهای  توی بیمارستان و سرم گرفتنهای 72 ساعته ..............روزی چند بار سونو گرافی...... گرفتن نوار قلب هرروزه و شنیدن صدای قشنگ قلبت .....و بالاخره به دنیا اومدنت همه و همه تمام شد چه خوب چه بد... بالاخره 8 ماه و 8 روز گذشت ؛8 ماه و هشت روز قشنگ از پا گذاشتنت به این دنیای قشنگ گذشته؛ اصلا اون روزهایی که تورو نداشتیم یادم نمیاد انگار از ازل با هم بودیم م...
8 خرداد 1390

حرفهایی از جنس مادرانه

امسال توی روز مادر من بهترین هدیه زندگیمو گرفتم... پرنسس کوچولومو .نوژای گلمو..... خدایا از بابت هدیه ات ممنونم ممنونم که منو لایق مادر شدن دونستی  خدایاواسه هدیه بی منتهات ممنونم امیدوارم بتونم اونجور که بهترینه  تربیتش کنم میدونم که کمکم میکنی و اطمینان دارم که تنهام نمی ذاری . خدای من همیشه تو سخترین لحظه های زندگیم با تمام وجودم احساست کردم پس مطمئن هستم فراموشم نکردی.و هیچوقت تنهام نمیذاری. خداوندااز بابت این فرشته آسمونی که با اومدنش زندگیمون رو سرسبز تر و با طراوت تر کرد هرچقدر شکرت کنم کمه یه چیز دیگه ......خدایا ازته ته ته ته قلبم ازت  میخوام اونی که دل منتظر یه لبخند آسمونی هست ر...
4 خرداد 1390

به بهانه روز مادر

روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! روز مادر یعنی بهانه  بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن  او که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود روز مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن....        مادرم روزت مبارک... آسمان را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظهء خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی گفت نی نی هرگز من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم *** خاک را پ...
3 خرداد 1390

عکسهای آتلیه نوژا

ا ینم از  عکسهای نوژا در سالروز عروسی مامان و بابا توی آتلیه خاله فریبا .که با کلی زحمت ازش گرفته دستش درد نکنه1390/1/10 توی این عکسها نوژا شش ماه و ده روزشه   اینم یکی دیگه اینم نوژا با بابا جون ...
1 خرداد 1390

پایان هفت ماهگی

ب ه لطف خداالان هفت ماهه که نوژا تو این دنیا جاهای جدید و آدم های جدید را تجربه میکنه و ما هم سعی می کنیم کمکش کنیم و هوا هم خوب یاری میکنه تا نوژا دنیا رو بهتر بشناسه ی ک ماه خوب دیگه رو هم من و بابایی و نوژا پشت سر گذاشتیم....... خدا جونم با تمام وجودم خوشحالم و ممنونتم هفت ماهگی و روروک سواری هفت ماهگی و ده روز مریضی هفت ماهگی و اولین مسافرت هفت ماهگی و سوراخ کردن گوش هفت ماهگی در آوردن دو تا دندون طلا هفت ماهگی و سر کار رفتنم همراه با خونه به خونه رفتن نوژای گلم ؛مخصوصارفتن به خونه خاله زهرا هفت ماهگی و نشستن هفت ماهگی و زخم صورت نوژا از حواس پرتی بابایی هفت ماهگی و زمین خوردن از دست خ...
1 خرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد